پای بیرون نِه، بیا
از دل تاریکی و کنج ریـا
با چراغ خودشناسی پرده ی ظلمت بسوز
تا شوی از حبس تنهایی رها
از تعلق ها جدا

خویش را گم کرده ای
خُرد در چشمان مردم کرده ای
آتشی در سینه می سوزاندت هر لحظه ای
در لب دریــا تیمم کــرده ای !!
پشت بر خم کرده ای