گـاه بـایـد دم نـزد

از میـان بـی کســی هــا رد شـوی
آن قــدَر دوری گزینـی تـــــا بگیـرنـدت سُــراغ
بینشان، بی مرز، بی سرحد شوی
آنچه می باید،شوی!
گاه باید دور شد
در نـگاه آیـنـه مستــــــــور شد
ردّ پـای خـویش را از کـوچـه های یـاد رُفت
تا که در اندیشه ها منظور شد
گاه باید کور شد!
گـاه بـایـد دم نـزد
صحبت از اسرار این عالم نزد
گاه باید لب فرو بست از همه غوغای عمر
زندگی را ضربه ی محکم نزد
بر گلویش سم نزد